منفی در منفی

۱۳۹۹/۰۳/۱۹

به عنوان یک فرد درونگرا و خجالتی، اینکه پایم را فراتر از منطقه امن خود بگذارم همواره برایم امری دشوار بوده است. رویارویی با ناشناخته ها ـ هرکه و هرچه که می خواسته باشد ـ و از همه مهم تر، احتمال شکست، مرا می هراساند. پاهایم را سست می کرد. چه بسا به عقب هل می داد. در نتیجه چه فرصت ها که از دست ندادم و چه ندامت ها که نکشیدم.

این دو سه سال اخیر سعی کرده ام اعتماد بنفسم را تقویت کنم و به زور هم که شده خودم را با ناشناخته ها روبرو کنم. هرچند هنوز آنچنان که باید و شاید دل را به دریا نزده ام.
به عنوان مثال، افراد زیادی هستند که به کارهایشان علاقه دارم، آثارشان را دنبال میکنم و تاثیر زیادی روی من می گذارند. اما ارتباط من با آن ها تنها به همان دکمه Following محدود میشود که در پیج اینستاگرامشان وجود دارد. معمولا معدودی از آثارشان را در آنجا به اشتراک میگذارند و من تنها کاری که از دستم بر می آید، تماشا است و نهایتا دو ضربه پشت سر هم! دلم میخواست بتوانم سوال بپرسم. از زندگی شان بدانم، از این که چگونه به این جا رسیده اند، چه موانعی داشته اند، توصیه شان به دیگران چیست، از اینکه آثارشان چگونه خلق می شوند و پشت صحنه ی آن ها چیست؟ دلم میخواست خودم را کمی نزدیکتر حس کنم. مخاطب تر! اغلب بین خودم و آن ها به اندازه یک خندق فاصله میدیدم! تا اینکه اتفاق شومی رخ داد.

در کشاکش این احساسات دوگانه و جدال منِ بلندپرواز با منِ خجالتی، کرونا دنیا را درگیر خودش کرد. چنانکه برای چند ماهی همه ی مردم دنیا بطور مطلق قرنطینه شدند و در خانه های خود نشستند. نفهمیدم چه شد که دیدم همین افراد معروفی که آرزوی دیدنشان را داشتم، یکی یکی شروع کردند به لایو گذاشتن. اوایل لایو های تک نفره میگذاشتند. میدانید؟ کسی که عمریست دنبالش میکنید، او را میستایید و هیچ وقت فکرش را هم نمیکنید که درباره با چیزی غیر از آثارش حرف بزند، در لایو نام شما را میگوید، مستقیم به دوربین زل میزند و انگار که دارد با شما صحبت میکند، جواب شما را میدهد. درباره با هرچه که سوال داشته باشید با طمانینه پاسختان را میدهد.
همین صحبت کردن ها، پرسش و پاسخ ها، نزدیک تر حس شدن ها، باعث شد بفهمم آن ها هم ترس های من را داشته اند، شکست های من را. همان راه های من را رفته اند، کار عجیبی نکرده اند. متوجه شدم چه ها خوب است بکنم و چه ها بهتر است نکنم.
بعد ها لایو ها دو نفره شد، حتی چند نفره. یعنی چند چندان حرف، چند چندان تجربه، چند چندان انگیزه و من چند چندان میتوانستم نترسم، بپرسم و یاد بگیرم.

همه گیر شدن جنبش لایو، اتفاقات منفی ای را نیز رقم زد. اینستاگرام به مثابه چاقوی دو لبه است. همه چیز به هدف و طرز استفاده بر میگردد.
برخی افراد بی ظرفیت از این ابزار جهت هجو پراکنی استفاده میکنند و در مقابل بعضی ها نیز چیزی برای ارائه به دیگران دارند.
هرکس از نزدیکانم که مرا میبیند، لب به شکایت می گشاید که: «همش که سرت تو گوشیه!” من درک میکنم که استفاده ی بد اینستاگرام خیلی بیشتر جا افتاده است. اما هرچه که من در اینستاگرامم دارم کاملا مفید و در جهت یادگیری من است و البته کاملا مبرا از هرگونه خاله زنک بازی. با این همه، اگر اینستاگرام را یک اتفاق منفی در نظر بگیریم، من فکر میکنم اینجا کم کم یک قانون ساده ی ریاضی دوم راهنمایی دارد به کارمان می آید:

منفی در منفی= مثبت

اینستاگرام و کرونا (که قطعا اتفاق شومی است) به پست یکدیگر خورده اند و نتیجه چه شده است؟ خیلی مثبت

بنظر من اینکه علم و تجربه بین مخاطبان عادی (که آنان نیز اجبارا خانه نشین شده اند) با هزاران هزار کیلومتر فاصله جاری شود و کمتر از چند ثانیه پس از اینکه به زبان آورده شود، به گوش مردمی برسد که آن استاد خبره، شخصا آن ها را نمیشناخته و شاید نخواهت شناخت بسی شگفت انگیز است. و چنانچه اگر این بستر فراهم نمیشد، شاید آن استاد هرقدر هم که کلاس برگزار میکرد، نمیتوانست به این اندازه با این همه آدم نزدیک شود و شب ها که در رخت خوابشان دراز کشیده اند در حالی که دارد از خاطراتش میگوید روی صفحه گوشیشان به آن ها نگاه کند.

با همه ی معایبی که این ویروس داشت و همه ضررهایی که زد، تا حدودی به من کمک کرد خودم را پیدا کنم. لایو های وقت و بی وقت رایگان همان چیزی بود که من و خیلی های دیگر به آن نیاز داشتیم و کمبودش کاملا در فضای مجازی حس میشد.
این مدت فضای مجازی صرفا یک نام است و برای من معنا ندارد. فعالیت های واقعی، حضور و چهره های واقعی روحی به این فضا داده که دیگر نمی توانم آن را مجازی بنامم. به نظرم با شرایط کنونی که حتی نزدیک ترین کسانمان را نیز نمیبینیم، از هر فضایی حقیقی تر است.

پست های اخیر